واژه‌نامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی


واژه‌گزینی از کارهای کلیدی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. شورای این فرهنگستان پس از بررسی،‌ گفت‌وگو، و رای‌زنی‌های بسیار، اصول و ضوابط واژه‌گزینی را بر پایه 60 سال پیشینه واژه‌گزینی در ایران، در نشست پنچاه و هشتم (1373/7/11) و یکصد و پانزدهم (1376/4/2) در نه اصل به تصویب رساند. بر این پایه، تاکنون 13 دفتر با نام «فرهنگ واژه‌های مصوب فرهنگستان» منتشر شده است. این واژه‌ها که تا پایان دفتر سیزدهم به نزدیک 45 هزار می‌رسند، با اجازه فرهنگستان زبان و ادب فارسی (نامه شماره 306 / 1120 تاریخ 1395/2/6) در اینجا ارائه شده‌اند. در این فرهنگ، تعریف واژه، مترادف، ارجاع،‌ صورت اختصاری واژه بیگانه،‌ و صورت اختصاصی واژه فارسی با قابلیت جست‌وجو در دسترس کاربران است.




a b c d e f g h i j k l m n o p q r s t u v w x y z

شماره واژه‌ها با این حرف: 1488
شمار همه واژه‌‌های واژه‌نامه: 65413
oblivious transfer, OT 1
قراردادی بین فرستنده و گیرنده که براساس آن فرستنده اقدام به ارسال برخی از اطلاعات برای گیرنده می‌کند بدون آنکه بداند گیرنده اطلاعاتی دریافت کرده است
ویژگی بخش یا اندامی به شکل مستطیل در گیاهان که گوشه‌های آن معمولاً گرد باشد
سازی از گونۀ سُرناها
گونه‏ای از سازها با زبانۀ زنشی که زبانه‏ای مضاعف و لوله‏ای مخروطی‏ دارند
obovate, inversely ovate
ویژگی بخش یا اندامی به شکل تخم‌مرغ وارونه در گیاهان که قسمت پهن آن به سمت بالا یا نزدیک به رأس باشد
ویژگی بخش یا اندامی به شکل قلیان وارونه در گیاهان که قسمت تورفتۀ آن به طرف رأس و پهن‌ترین قسمت آن به طرف پایه است
obpyriform, inverted pyriform
ویژگی بخش یا اندامی به شکل گلابی وارونه در گیاهان که حاشیه‌های آن از نمای روبه‌رو حول محور تقارن در یک‌سوم پایینی، در جهت افقی تورفتگی داشته باشد
← ساختار ریزِ سازمان
آنچه شناسایی یا مراقبت یا هدف‌یابی یا هدایت سلاح را برای دشمن غیرممکن یا دشوار می‌سازد
← پدیدۀ پنهان‏ساز
هر پدیدۀ جوّی، به‌جز ابر، که در محل دیدبانی، بخشی از آسمان را پنهان می‏کند متـ . پنهان‏ساز 2 obscuration
عملگری هرمیتی که وقتی در فضای هیلبرت به بُردار حالت سامانه‏ای فیزیکی اثر کند، مقدار کمیت اندازه‏پذیر متناظر به آن عملگر را به دست می‌دهد
هر کمیت فیزیکی قابل‌اندازه‏گیری
observables
ویژگی‌های یک شیء یا پدیده که ازطریق آنها بتوان آن شی‌ء یا پدیده را شناسایی کرد
observation 1
برآورد یک یا چند عنصر هواشناختیِ معرف حالت جوّ متـ . دیدبانی وضع هوا weather observation
observation 2
هرنوع اندازه‌گیری نجومی
observation railcar
خودروِ ریلی مسافری با پنجره‏های بزرگ برای آنکه مسافران بتوانند مناظر اطراف را به‌خوبی بینند
observation well
چاهی که از آن برای مشاهدة مؤلفه‌هایی، مانند سطح سیال و تغییرات فشار، استفاده می‌شود
observational adequacy
سطحی از کفایت در توصیف دستوری که بتوان با آن جملات خوش‌ساخت تولید کرد
observational learning
نگاه کنید به : vicarious learning
observational study, nonexperimental study
مطالعۀ همه‌گیرشناختی که هیچ‌گونه مداخله‌ای در آن انجام نمیشود و داده‌ها ازطریق مشاهده جمع‌آوری میشود
observatory
تأسیساتی برای مطالعۀ اجرام آسمانی، شامل تلسکوپ و محل استقرار و نگهداری آن
ویژگی یک یا چند عنصر هواشناختی که مشاهده و ارزیابی شده است
گرانی حاصل از اندازه‏گیری‌های مطلق یا نسبی
observer 1
فردی که دیدبانی وضع هوا را انجام می‏دهد
observer 2
کسی که رصد می‌کند
تفاوتی نظام‌مند که به علت بی‌ثباتی مشاهده‌گر میان مقدار واقعی و مقدار مشاهده‌شده ایجاد میشود
دستکاری ناخودآگاه داده‌ها و اطلاعات با هدف رسیدن به نتیجۀ موردنظر
خطی فرضی میان دید‌بان و هدف در هنگام ثبت مشاهدات
اصطلاحی که از رواج افتاده است