واژه‌نامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی


واژه‌گزینی از کارهای کلیدی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. شورای این فرهنگستان پس از بررسی،‌ گفت‌وگو، و رای‌زنی‌های بسیار، اصول و ضوابط واژه‌گزینی را بر پایه 60 سال پیشینه واژه‌گزینی در ایران، در نشست پنچاه و هشتم (1373/7/11) و یکصد و پانزدهم (1376/4/2) در نه اصل به تصویب رساند. بر این پایه، تاکنون 13 دفتر با نام «فرهنگ واژه‌های مصوب فرهنگستان» منتشر شده است. این واژه‌ها که تا پایان دفتر سیزدهم به نزدیک 45 هزار می‌رسند، با اجازه فرهنگستان زبان و ادب فارسی (نامه شماره 306 / 1120 تاریخ 1395/2/6) در اینجا ارائه شده‌اند. در این فرهنگ، تعریف واژه، مترادف، ارجاع،‌ صورت اختصاری واژه بیگانه،‌ و صورت اختصاصی واژه فارسی با قابلیت جست‌وجو در دسترس کاربران است.




a b c d e f g h i j k l m n o p q r s t u v w x y z

شماره واژه‌ها با این حرف: 2918
شمار همه واژه‌‌های واژه‌نامه: 65413
radial davit, luffing davit
نوعی قایق‌آویز که در پاشنة آن لولا تعبیه شده است و توانایی چرخش به دو طرف، راست و چپ شناور، را دارد
شارشی که در آن شاره تنها در امتداد شعاعی جریان دارد
مؤلفۀ سرعت باد به سوی مرکز یک سامانۀ جوّی
radial network
نوعی الگوی خدمت‏رسانی در سامانه‏های حمل‌ونقل عمومی که در آن مسیرهای مختلف به‌صورت هم‌گرا به مرکز شهر وارد و به‌صورت واگرا از آن‏ خارج می‌شوند
لایه یا لایه‌هایی در تایر که رَسُن‌های آن با زاویۀ قائم نسبت به طوقه قرار گرفته‌اند
نوعی سوانگاری لایه‌نازک که در آن نمونه در مرکز یک صفحۀ گرد قرار می‌گیرد و حلاّل متحرک از مرکز شروع به خیس کردن صفحه می‌کند
radial truck, radial bogie
بوژی واگن‌های باری که چرخ‌ ـ‌‌ محور آنها در قاب بوژی معلق است تا با شعاع انحنای مسیر راه‌آهن انطباق یابد
radial tyre, radial-ply tyre
تایری که رَسَن‌های بدنۀ آن با خط مرکزی تایر زاویۀ 90 درجه می‌سازد متـ . تایر رادیال
radial velocity
مؤلفه‏ای از بُردار باد سه‏بعدی در امتداد شعاع از نقطۀ مبدأ یا محور در مختصات قطبی یا استوانه‏ای یا کروی
مؤلفۀ باد در هر نقطه، در امتداد بُردار شعاع از مرکز یک سامانۀ باد گردشی
فشرده‌سازی که در آن شاره به‌صورت محوری وارد و به‌صورت شعاعی خارج می‌شود متـ. کمپرسور شارش‌شعاعی
radial-ply tyre
نگاه کنید به : radial tyre
radiance, steradiancy
چگالی شار یا انرژی تابشی یک سطح تابشی در واحد سطح
radiant 1
مربوط به تابش
نقطه، ناحیه، جسم یا آنچه ذرات از آن گسیل می‏شود
radiant thermometer, radiation-energy thermometer
ابزاری که دمای جسم سیاه یک ماده را با سنجش تابش گرمایی آن تعیین می‏کند
گسیل پرتوهای نوری یا گرمایی
radiated crystals
← بلورهای واگرا
radiated electronic countermeasures
نوعی پادکنش در جنگ اطلاعات شامل تابش یا بازتابش انرژی الکترومغناطیسی در طیف بسامد رادیویی برای جلوگیری یا کاهش استفادۀ مؤثر دشمن از طیف الکترومغناطیسی یا آسیب‌رسانی مؤثر به حسگرها یا سامانۀ او اختـ . پادکال تابشی
radiated emission
انرژی الکترومغناطیسی تابیده از مدارها، افزاره‏ها، تجهیزات یا سامانه‏ها که ممکن است در سایر سامانه‏ها تداخل الکترومغناطیسی ایجاد کند
radiated interference
تداخل در بسامد رادیویی ناشی از گسیل‌های تابشی
radiating
نگاه کنید به : radiative
radiating power
کل انرژی تابیده‏شده از واحد سطح چشمۀ تابش در واحد زمان
radiation
گسیل امواج و ذرات از یک چشمه و انتشار آنها در محیط
radiation correction
← تصحیح سرمایشی
radiation corrosion
خوردگی فلز براثر تابش شدید ذراتی همچون نوترون یا دیگر ذرات پُرانرژی
radiation curing
ایجاد اتصال عرضی و پخت بسپاری به‌کمک تابش فرابنفش یا ریزموج یا باریکه‏های الکترونی
radiation D value
مقدار لازم پرتودهی برای کاستن از تعداد باکتری‌ها به یک‌دهم جمعیت اولیه
radiation damage
هرگونه اثر تخریبی ناشی از پرتوگیری (exposure)
radiation decontamination
زدودن مواد پرتوزا از مکان‌هایی که ناخواسته آلوده شده‌اند