واژه‌نامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی


واژه‌گزینی از کارهای کلیدی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. شورای این فرهنگستان پس از بررسی،‌ گفت‌وگو، و رای‌زنی‌های بسیار، اصول و ضوابط واژه‌گزینی را بر پایه 60 سال پیشینه واژه‌گزینی در ایران، در نشست پنچاه و هشتم (1373/7/11) و یکصد و پانزدهم (1376/4/2) در نه اصل به تصویب رساند. بر این پایه، تاکنون 13 دفتر با نام «فرهنگ واژه‌های مصوب فرهنگستان» منتشر شده است. این واژه‌ها که تا پایان دفتر سیزدهم به نزدیک 45 هزار می‌رسند، با اجازه فرهنگستان زبان و ادب فارسی (نامه شماره 306 / 1120 تاریخ 1395/2/6) در اینجا ارائه شده‌اند. در این فرهنگ، تعریف واژه، مترادف، ارجاع،‌ صورت اختصاری واژه بیگانه،‌ و صورت اختصاصی واژه فارسی با قابلیت جست‌وجو در دسترس کاربران است.




a b c d e f g h i j k l m n o p q r s t u v w x y z

شماره واژه‌ها با این حرف: 2318
شمار همه واژه‌‌های واژه‌نامه: 65413
موجودی که برای رشد مناسب به نمک با غلظت زیاد نیاز دارد
ویژگی موجودی که برای رشد مناسب به نمک با غلظت زیاد نیاز دارد
گیاهی که معمولاً در خاک‌های قلیایی یا شور رشد می‌کند
پیایندی که در دریاچۀ نمک یا کویر نمک به ‌وجود می‌آید
halotolerant
موجودی که در برق‌کاف‌های بسیار غلیظ می‌تواند رشد کند
halt station
ساده‌ترین نوع ایستگاه که معمولاً یک سکو و یک تابلو دارد
Hamamelidaceae
تیره‌ای از اَنجیلی‌سانانِ درختی یا درختچه‌ای با برگ‌های سادۀ متناوب و مادگی دو یا سه‌برچه‌ای با میوۀ پوشینه
راسته‌ای کوچک از دولپه‌ای‌های درختی و درختچه‌ای با حدود 100 گونه و سه تیره
Hamilton's equation of motion
← معادلات بُندادی حرکت
Hamiltonian operator
← عملگر انرژی
hammer
1. بخشی از سازوکار پیانو که به سیم‌ها ضربه می‌زند 2. نوعی کوبه که برای نواختن بر برخی سازهای کوبه‌ای به ‌کار می‌رود
پوششی حاوی پودر فلز و افزودنی‌های دیگر که جلوه‌ای شبیه به فلز چکش‌خورده به سطح می‌دهد
دستگاهی دارای چند چکش کوچک برای آسیا کردن مواد خشک
hammer scale
نگاه کنید به : fire scale
hammered
نگاه کنید به : martel� (fr.)
hammered
نگاه کنید به : martel� (fr.)
hammerhead ribozyme
نوعی رِنازیم تاشده که در پیرایش رونوشت‌های رِنا نقش دارد
hammerhead stall, stall turn
نوعی واماندگی که براثر اوج‌گیری هواپیما با زاویۀ بسیار تند و حداقل توان‏ موتور ایجاد می‌شود و همراه با حداکثر جابه‌جایی سکان عمودی و چرخشی سریع حول محور انحراف سمت (yaw axis) است و پس از آن هواپیما به وضعیت شیرجه درمی‌آید و فروخیز می‌کند
hamper
نگاه کنید به : basket
شناوری که به دلایل مختلف نظیر عرض و محدودۀ ناکافی برای حرکت یا کم‌عمقی آب توانایی انجام حرکات و تغییر مسیر را ندارد
HAN
نگاه کنید به : home area network
hance 1/ hanse 1
نگاه کنید به : haunch 1
hance 2/ hanse 2
نگاه کنید به : haunch 2
hand baggage
باری که مسافر با خود به داخل وسیلۀ نقلیه می‌برد و ازنظر تعداد و اندازه و وزن محدودیت دارد
شخصیتی عروسکی که دست عروسک‌گردان آن را به تصویر درمی‌آورد
کمانی که در هنگام تیراندازی آن را در دست نگه می‌دارند
hand car
نگاه کنید به : wagonnet
نوعی نشانۀ دیداری برای ترغیب کودک به استفادۀ بیشتر از حس شنوایی به جای لب‌خوانی
سوزنی که دستی کار می‌کند و با سامانۀ علائم، هم‌بندی ندارد
hand props, actor's property
ابزاری در اختیار بازیگر که در طول نمایش یا در صحنۀ فیلم از آن استفاده می‌کند